ضرب المثل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متظاهر به عقل و درایت، عاقل نما، مدعی همه ی فنون، ادعای فضل کننده، فضل فروش، کسیکه ادعای عقل میکندولی نادان است، ابله، احمق، کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
لغز، حرف کنایه دار یا شوخی امیز، حرف کنایهدار زدن سایر معانی: تمسخر، جواب بی ادبانه، گستاخی(در کلام)، قلمبه گویی، حرف گوشه دار، کنایه، حاضر جوابی، پیش جوابی، متلک، شوخی کردن، لطیفه گویی کردن ...
بدهیچکس رانخواهید
ایرلند برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
[ریاضیات] توزیع ویشارت [آمار] توزیع ویشارت
استخوان جناق سایر معانی: (بخشی از) استخوان سینه ی مرغ، جناغ مرغ
ارزو کننده سایر معانی: خواستار
خواهان، مشتاق، ارزومند، طالب، خواستار، مایل سایر معانی: آرزومند، امیدوار، پرتمنا، آرزومندانه، وهمی، ملتمس
جناه مره
سبد، زنبیل، دستگاه خراطی کوچک
شبیه ماهوت پاک کن یا جاروب وقشو، قلنبه