بادزدگی سایر معانی: (آزردگی پوست در اثر باد) باد زدگی، خشکی پوست
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیچ، پیچنده، کوککننده، کلید کوک، نخ پیچ سایر معانی: (شخص یا ماشین) بالاکش، بالابر، تاب دهنده، پیچان، (ابزار کوک کردنی) دسته ی کوک، ن پیچ
ثروت باد اورده، میوه باد انداخته سایر معانی: (به ویژه میوه ی افتاده ازدرخت) باد افکنده، پا درختی
سیم پیچ، چیزی که پیچ میخورد، رود پیچ، پیچاپیچ، مارپیچی سایر معانی: پیچاندن، پیچش، تابیدگی، پیچیدن، پیچ و خم، پیچ و تاب، پر پیچ و خم، پر پیچ و تاب، مارپیچ، حلزونی، (معمولا جمع) پیچ و خم گمراه ...
[برق و الکترونیک] عامل سیم پیچی
[ریاضیات] عدد چرخش
[عمران و معماری] تابلوی راه مارپیچی
[زمین شناسی] باد کند، ریگ بادتراشیده - *یک بادساب که معمولاً به شدت صیقلی شده است و توسط یک یا چند وجه یا سطح صاف محصور شده و خمیده یا تقریباً هموار است و این وجوه در یک یا چند گوشه تیز با ه ...
چرخ چاه سایر معانی: مرود، دولاب، چرخ و طناب، چر چاه، ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود، با چر کشیدن [نفت] چرخ لنگرکش
(اسکاتلند)، کاه، کلش، ساقه ی خشک (علف و غیره)، پیزر، اسکاتلند ساقه خشک علف، ادم لاغر و نحیف، موجود نحیف
اسیاب بادی، هر چیزی شبیه اسیاب بادی سایر معانی: آسیاب بادی، بادآس، (هر دستگاهی که با نیروی باد کار کند) - بادی، موتور بادی، بادکار، بادنیرویی، (مانند آسیاب بادی) چرخیدن، دورزدن، اسیاب وار چر ...
قاب پنجره سایر معانی: (جعبه ای که در خارج پنجره تعبیه می شود و در آن گل می کارند) گلدان پنجره