winding
معنی
سایر معانی: پیچاندن، پیچش، تابیدگی، پیچیدن، پیچ و خم، پیچ و تاب، پر پیچ و خم، پر پیچ و تاب، مارپیچ، حلزونی، (معمولا جمع) پیچ و خم گمراه کننده، پیچیدگی ها، (هر چیزی که دور چیز دیگری بپیچند) سیم، ریسمان، روبان (وغیره)، چرخش، دور، گردش، (چوب) تاب برداشتگی، ناصافی
[سینما] فیلم پیچی / نوار پیچی
[برق و الکترونیک] سیم پیچ 1. یک یا چند دور سیم که پیچک پیوسته ای را برای ترانسفورماتور، رله، ماشین دورا یا قطعه الکتریکی دیگر تشکیل می دهد . 2. مسیر رسانایی معمولاً از سیم، که به طور القایی به هسته یا سلول ذخیره کننده مغناطیسی تزویج می شود . - سیم پیچیدن
[ریاضیات] گردشی