(جانور شناسی) سوسک غلتان (انواع سوسک هایی که تخم خودرا روی سرگین انسان یا حیوان می گذارند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لیوان، بازیگر شیرین کار، معلق زن سایر معانی: آکروبات، ماهر در پشتک و خیز، (سابقا) سگ خرگوش گیر، کبوتر پشتک زن، کفتر معلقی، (سابقا) لیوان ته گنبدی، پیاله، محتویات پیاله، (قفل - سلاح آتشین) زب ...
[نساجی] خشک کن بشکه ای
تاج خروس سایر معانی: (انواع بوته های تیغ که در پاییز باد آنها را می کند و به اطراف می غلتاند) خار غلتان
غلت [برق و الکترونیک] تلوتلو از دست دادن کنترل در ژیروسکوپ آزاد دو قابه، که به هنگام قرار گرفتن هر دو قاب مرجع در یک صفحه اتفاق می افتد. [پلیمر] غلتنده
[معدن] آسیاهای گردان (خردایش)
انگلیس شعر بی قاعده وبی وزن قدیمی
ارابه دوچرخه برای بردن مهمات وادوات، ارابه کود بر
گاری، گیوتین، الت شکنجه، قایق ته صاف، ادم مست و تلوتلو خور سایر معانی: tumbrel الت شکنجه
ورم کرده، باد کرده، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده سایر معانی: tumid بادکرده، متورم، مطنطن [نساجی] متورم - باد کرده
باد کردگی، تورم، اب وتاب
[نساجی] غلتک تامر یا دومین غلتک تغذیه کارد ( بین غلتک اره ای و سیلندر اصلی )