رنگی، رنگ، خیسانده، دارای تهرنگ، اثر یا رنگ جزیی سایر معانی: (قدیمی)، فام، لون، ته رنگ، مخفف: tincture، رنگ رقیق دار [نساجی] دارای رنگ کم - رنگی - دارای ته رنگ - رنگ جزئی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارای ته رنگ، لونی، وابسته به رنگ یا رنگرزی سایر معانی: وابسته به رنگ یا رنگرزی یا رنگ زنی
[نساجی] ارزش رنگرزی - شدت رنگ ماده رنگزا
اتش افروز، اتش زنه، گیرانه، فتیله فندک سایر معانی: (هرچیز خشک که با آن آتش روشن می کنند) آتش زنه، خاشاک، tindery اتش زنه
اتش افروز، اتش زنه، گیرانه سایر معانی: tinder اتش زنه، فتیله فندک
شاخ فرعی، دندانه، نوک شاخه یاسیخ، چنگک خیش، از دست دادن، گم کردن سایر معانی: تیزی، (مثلا هریک از دندانه ها یا تیزی های چنگال خوراک خوری)، سیخچه، شاخ، شا فرعی، نوک شاخه یاسی، بافتن ...
رجوع شود به: barber's itch
حلبی، ورقه نازک قلعی، ورق قلع، ورق حلب سایر معانی: (برای عایق سازی و غیره) ورقه ی قلع (یا آمیزه ی قلع دار)، ورقه قلع، پوشش یا لفاف قلع
(صدای زنگوله) دیلینگ دیلینگ
(nmad s"reknit) چیز بی ارزش، خرده ریز damn s'tinker چیز بی ارزش
بند زن، سرهم بند، وصله زن، حلبی ساز
جرنگ جرنگ، صدای جرنگ، صدای جرنگ جرنگ کردن، طنین داشتن، دارای طنین کردن سایر معانی: (مانند صدای زنگوله) جیرینگ جیرینگ کردن، دیلینگ دیلینگ کردن، (زبان کودکانه) شاشیدن، (زنگوله و غیره را) به صد ...