ندیمه، مستخدمه سایر معانی: اسم خاص مونث، اسم خاص مونک ندیمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توانایی، قابلیت، شایستگی، لیاقت، استطاعت، صلاحیت، سررشته سایر معانی: توانمندی، قدرت، استعداد، مهارت، عرضه، استطاعتability _پسوند (اسم ساز): توانایی، تمایل، ظرفیت [نساجی] استعداد_صلاحیت_لیاقت ...
تولید خود بخود، ایجاد موجود زنده از مواد بیجان سایر معانی: (نظریه ی منسوخ تولید موجود زنده از موجود بی جان) نازیست زایی (spontaneous generation هم می گویند) [علوم دامی] بوجود آمدن موجود زنده ...
[علوم دامی] بیماری ایجاد شده بوسیله عامل بی جان؛ بیماری بدون عامل پارازیتی. همچنین بیماری فیزیولوژیکی نیز نامیده می شود؛ مثل کاهش مواد معدنی در حیوانات و گیاهان
[آب و خاک] فرسایش ناشی از عوامل طبیعی فاقد حیات
بی حس کردن، از حساسیت کاستن سایر معانی: طب بی حس کردن
[نفت] مغاکی
پنبه نسوز، پنبه کوهی، سنگ معدنی دارای رشته های بلند مانند امفیبل
پستی، خواری، فرومایگی، ناکسی
با سوگند ترک کردن، صرف نظر کردن از، نقض عهد کردن، برگشتن از
پیمان شکنى مبنى بر نقض عهد
پیمان شکن، سوگندشکن، ترک عهد کننده