[آب و خاک] کمپلکس جذب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جذب سطحی، براشام، براشامش، رو نشینی سایر معانی: روچگالی، روچگال شدگی، جمع شدن ملکول های گازها و مایعات بر سطح آب یا جسم جامد، برکشندگی، انقبا گازهاو مایعات روی سطوح سخت و جامد [شیمی] جذب سط ...
[زمین شناسی] آشام روئی
[خاک شناسی] کمپلکس برون جذبی
[معدن] روش جذب سطحی (خدمات فنی)
[نساجی] جذب رنگینه
[زمین شناسی] آب آشام روئی [آب و خاک] آب جذبی
[نساجی] جذب کننده
بزرگسال، بالغ، بزرگ، کبیر، به حد رشد رسیده، با وقار سایر معانی: وابسته به بزرگسالان، به سن قانونی رسیده، گیاه یا حیوانی که به کمال رسیده است، گیاه یا حیوان بزرگسال (بالغ) [بهداشت] بالغ - بزر ...
مایه تقلب و فساد، پست تر کننده، استحاله دهنده، متقلب، چیز تقلبی سایر معانی: مواد تقلبی اضافه شده به خوراک و آشامیدنی، بد افزوده
دستکاری شده، تقلبی (در مورد خوردنی ها)، جازده، قلابی، قلب
زن زناکار، زانیه سایر معانی: زانیه، زن زناکار