(در سوئیس و اتریش)، دلی دلی کردن، یودل - یودل کردن (شبیه تحریر در آواز فارسی)، تحریر کردن، صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرار میکنند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اواز، سرود، تصنیف، خواندن، اواز خواندن، سرودن، سرود خواندن، سراییدن سایر معانی: آواز خواندن، خنیدن، نغمه سرایی کردن، ترنم کردن، تمجید کردن، (از راه شعر و آواز) تعریف کردن، ستودن، (زنبور یا ک ...
خواننده، سراینده، اواز خوان، خنیاگر، سرود سرا، نغمه سرا سایر معانی: اسحاق باشویس سینگر (نویسنده ی امریکایی)، آوازخوان، پرنده ی آوازخوان، شخص یا چیزی که ترنم می کند
لرزش صدا، حرف عله، با تحریر خواندن، پیچانیدن، لرزیدن، چهچه زدن، جاری شدن، روان شدن، چرخیدن سایر معانی: (آواز) تحریر، (موسیقی) رجوع شود به: vibrato، (پرنده) چهچهه، (تلفظ r در برخی زبان ها) زب ...
سرود، چهچه، چهچه زدن، سراییدن، چهچهه زدن سایر معانی: (به ویژه پرنده) چهچه زدن، به صورت ترانه یا آواز بیان کردن، چهچهه، آواز، (با کتابت) آواز خواندن، (اسب) جای زین، غده ای که در اثر فشار زین ...