[بهداشت] کارکنان بهداشتی کمکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیروی انسانی، مشمولین نظام، نیروی مردانه، تعداد اشخاص مورد استفاده سایر معانی: کارگر(ان) (man power هم می نویسند)، نیروی بدنی (انسان)، نیروی جسمی انسان (در برابر: نیروی ماشین و غیره)، نیروی ...
تیر، هیئت، چوب پرچم، پرسنل، کارکنان، کارمندان، چوبه، اعضاء، چوب بلند، افسران و صاحبمنصبان، با کارمند مجهز کردن و شدن سایر معانی: عصا، چوبدستی، (پرچم) چوب، میله (flagstaff هم می گویند)، مستخد ...