درختستان، جنگل، زمین جنگلی سایر معانی: جنگلی، جنگل زی، بیشه زی، سرزمین جنگلی، سرزمین پردرخت، بیشه زار [آب و خاک] زمین های تولید چوب،زمین های با گونه های چوبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] مدیریت اراضی با گونه های چوبی
تیر، چوب، کنده، الوار، درخت الواری، صدای خشک، طنیندار شبیهصدای زنگ، با الوار و تیر پوشاندن سایر معانی: تیر چهارتراش، درختان، جنگل(ها)، درختستان (ها)، لیاقت، جربزه، شایستگی، استعداد، (در اصل) ...