[عمران و معماری] زهکشی شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محجور، معسر، غیر قابل تبدیل به پول نقد سایر معانی: ورشکسته، مفلس، تنگدست، عاجز از پرداخت بدهی های خود، (ارث) ناکافی برای پرداخت بدهی ها، وابسته به ورشکستگی، مفلسانه [حسابداری] متوقف ...
خسته، بیزار، خسته کننده، فرومانده، کسل، مانده، خستهکردنیاشدن، بیزار کردن، خسته شدن، خسته کردن سایر معانی: وامانده، فرسوده، زننده، ناخوشایند، ملالت آور، فرسوده کردن، کسل شدن
ساییده، مندرس، پوشیده سایر معانی: اسم مفعول: wear، کهنه، نخ نما، رنگ و رورفته، آسیب دیده (در اثر استعمال یا پوشیدن)، صدمه دیده، خسته، اسم مفعول فعل wear بکلمه مزبور رجوع شود [پلیمر] فرسوده، ...