سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر سایر معانی: تندرستی بخش، سلامت بخش، شاداب، حاکی از سلامتی، تندرستی آمیز، wholesomeness خوش مزاج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عامیانه) بسیار، فراوان، خیلی، یک عالمه
[زمین شناسی] دیگ جن سوراخی در نزدیکی ساحل دریا که در سقف غاری تشکیل شده و از داخل آن هوا و احتمالاً آب بوسیله کشندی درحال بالا آمدن بوده وغالبا همراه با فشار است
1- به قیمت عمده فروشی 2- از طریق عمده فروشی 3- به طور گسترده، به مقیاس وسیع، یک باره، یکجا
مُک گوشه [مهندسی مواد و متالورژی] حفرههایی در زوایای داخلی قطعۀ ریختگی که به داخل قطعه امتداد یافتهاند؛ لبههای آنها عموما گرد است و از این نظر با تنجش گوشهای (corner ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(خودمانی) تا آخر کار ادامه دادن، کاملا پذیرفتن یا انجام دادن، زدن به سیم آخر، از هیچ کاری فروگذار نکردن
فارغ از عشق، غیر عاشق، صمیمی، با دست و دل پاک، با خلوص نیت، فاره از عشق، بی عشق، خالصانه، صمیمانه فاره ازعشق
مُک سرباره [مهندسی مواد و متالورژی] نوعی مُک که محتوی آخال سربارهای است و عموما در قسمت فوقانی قطعۀ ریختگی به وجود میآید ...
بود و نبود، همه، کلا
(عامیانه) همه ی اضافات و متعلقات، همه ی لوازم یدکی، بود و نبود، همه چیز
مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک سایر معانی: (خوراک یا تفریحات وغیره) ناسالم، زیانبخش، ناگوارا
پی گزند، سالم