وسیله معاش، معیشت، معاش، اعاشه سایر معانی: گذران، وسیله ی امرار معاش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل سایر معانی: تصرف به زور، کار، (جمع) مشغولیات، اشغالی، اشغالگر، سکونت، سکنی، در زیستی، تصدی، فرداری، مربوط به حرفه [حقوق] شغل، اشتغال [ریاضیات] اش ...
مقاطعه کار کفن ودفن، جواب گو، کارگیر، متقبل، مسئول، متعهد سایر معانی: به عهده گیری، تقبل، (به) گردن گیری، تعهد، تضمین، قول و قرار، undertaker کسیکه کفن و دفن مرده را بعهده میگیرد، کسیکه طرح ...