بیش از حد کار کشیدن از، بیش از حد به کار بردن، هیجان زده کردن، عصبی کردن، کار سخت، کار دشوار، سخت کار کردن، کارزیاد دادن به، کارزیاد از گرده کسی کشیدن، خسته کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاملا خسته کردن، فرسودن
از پا در اوردن سایر معانی: 1- کهنه کردن یا شدن (در اثر پوشیدن)، فرسودن، ساییدن، ساییده شدن 2- خسته کردن 3- (با اصرار و ابرام) وادار کردن