(پولدارانی که مرتب برای کار یا تفریح با هواپیما سفر می کنند) دایم در سفر و خوشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وافر، سرشار سایر معانی: فراوان
وافر، سرشار، پربار سایر معانی: فراوان، بسیار، فرهست، متعدد، پرشمار، پر ثمر، پر برکت
پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامکار شدن، کامیاب شدن سایر معانی: رونق داشتن (یا گرفتن)، شکوفان شدن، بهروز شدن، موفق شدن (یا بودن)
خوشبخت، موفق، سرسبز، کامیاب، کامکار سایر معانی: شکوفا، آباد، آبادان، پر رونق، در رفاه، دولتمند، ثروتمند، مساعد، سعید، فرخنده