کمر بند، بند کمر، بندتنبان، بند شلوار، بند یا کش دامن، بند زیرشلواری، کمربند [نساجی] کمری (نوار دوخته شده به بلوز یا دامن)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طرف، تسمه، فتق بند، کمربند، باریکه، بند چرمی، محاصره ردن، با شدت حرکت یا عمل کردن، شلاق زدن، زدن، بستن سایر معانی: دوال، دواله، بند، نوار، قیش، لام، بروفه، هر چیزی که دور چیز دیگری را بگیرد، ...
کمربند، ارسی، حمایل نظامی و غیره، پنجره گلخانه، حمایل زدن، پنجره گذاردن سایر معانی: (از ریشه ی عربی) شال کمر، شال حمایل، حمایل، قاب پنجره یا در (که شیشه در آن قرار می گیرد)، پنجره ی شیشه دار ...