[حقوق] عقد باطل، عقد فاسد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] شاخص پوکی
[ریاضیات] مجموعه ی پوچ، مجموعه ی تهی، مجموعه ی خالی
[آب و خاک] خلل و فرج، فضای خالی
[شیمی] حجم خالی
جایز، قابل ابطال، قابل لغو سایر معانی: حق [حقوق] جایز، قابل فسخ، قابل ابطال
[نساجی] نقاط نا صاف
[عمران و معماری] نسبت تخلخل - نسبت تهی جایی هوا [زمین شناسی] نسبت تخلخل
[عمران و معماری] نشانه خلا متوسط
اجتناب کردن، دوری کردن از، طفره رفتن، طفره رفتن از، حذر کردن از، احتراز کردن، الغاء کردن، عدول کردن سایر معانی: دوری کردن، پرهیز کردن، خودداری کردن، جلوگیری کردن، (حقوق) ملغی کردن، موقوف کرد ...
[حقوق] هزینه های قابل اجتناب، هزینه های معتبر، هزینه های مستقیم
[ریاضیات] تأخیر قابل اجتناب