[حقوق] موضوع حقوقی لاینحل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صلیب، چلیپا، اختلاف، نا درستی، حد وسط، خاج، تقاطی، دورگه، چلیپایی، تقاطع کردن، گذشتن، قطع کردن، کج خلقی کردن، عبور کردن، قلم کشیدن بروی، روبرو شدن، دورگه کردن، تلاقی کردن، پیوند زدن سایر معا ...
ناخشنود، ناراضی، ناخرسند، ناخوشنود
ترشرو، عصبانی سایر معانی: زودرنج، حساس، huffish ترشرو