مخاطره، سرگذشت، جسارت، جرات، ریسک، مبادرت، اقدام بکار مخاطره امیز، معامله قماری، اقدام یا مبادرت کردن به سایر معانی: معامله ی قماری، داد و ستد مخاطره آمیز، کار الله بختی، سیج، سیج گیری، سیج ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماجرا جو سایر معانی: متهور، بی باک
متهور، خطر ناک، مخاطره امیز، پر مخاطره، با تهور سایر معانی: مخاطره آمیز، پرخطر، سیجناک، ریسک دار، آمد و نیامددار
حادثه، ماجرا، مخاطره، سرگذشت، تجارت مخاطره امیز، در معرض مخاطره گذاشتن، دستخوش حوادی کردن، با تهور مبادرت کردن، دل بدریا زدن، خود را بمخاطره انداختن سایر معانی: ماجراجویی، به مخاطره انداختن، ...
فیلم ماجراجویی [سینما و تلویزیون] فیلمی که در آن سفر قهرمان داستان همراه با حوادث فراوان به تصویر درمیآید
واژههای مصوب فرهنگستان
پردیس ماجراجویی [گردشگری و جهانگردی] پردیسی که در آن سرگرمیهای متنوع در هوای آزاد همراه با چالشهای بدنی، بهویژه برای کودکان و نوجوانان، ارائه میشود ...
ماجراجویانه، با بی پروایی، جسورانه سایر معانی: ماجراجو، خطرجو
زن حادثه جو، زن مخاطره طلب، زن جسور سایر معانی: زن ماجراجو، زن بی پروا (به ویژه زنی که می کوشد با دلربایی و دسیسه به مال و منال برسد)
همسودگان [مدیریت - مدیریت پروژه] واحد تجاری جدید یا قراردادی که به دنبال توافق چند شرکت یا فرد برای انجام یک فعالیت تجاری بزرگ و پرخطر مشخص و تسهیم درآمدها و هزینه&zw ...
[حسابداری] مشارکت خاص [صنعت] سرمایه گذاری مشترک، تلاش گروهی، همکاری، مشارکت [حقوق] مشارکت، شرکت مختلط [ریاضیات] سرمایه گذاری کلی، سرمایه گذاری شراکتی
بدبختی، بلاء، روی داد ناگوار، حادثه ناگوار سایر معانی: سوتصادف، بدبیاری، بدشانسی، بلا
nothing venture | nothing gainبرای رسیدن به چیزی که میخواهی باید ریسک کنی