adventure
معنی
حادثه، ماجرا، مخاطره، سرگذشت، تجارت مخاطره امیز، در معرض مخاطره گذاشتن، دستخوش حوادی کردن، با تهور مبادرت کردن، دل بدریا زدن، خود را بمخاطره انداختن
سایر معانی: ماجراجویی، به مخاطره انداختن، دل به دریا زدن، جرات داشتن، ریسک کردن، (تجارت و غیره) سرمایه گذاری (در کارهای پرمخاطره)، vt : در معر مخاطره گذاشتن، دستخوش حوادک کردن
سایر معانی: ماجراجویی، به مخاطره انداختن، دل به دریا زدن، جرات داشتن، ریسک کردن، (تجارت و غیره) سرمایه گذاری (در کارهای پرمخاطره)، vt : در معر مخاطره گذاشتن، دستخوش حوادک کردن
دیکشنری
ماجرا
اسم
adventureماجرا
incident, event, accident, adventure, case, phenomenonحادثه
risk, hazard, venture, jeopardy, peril, adventureمخاطره
adventure, narrative, destiny, narration, event, ventureسرگذشت
adventureتجارت مخاطره امیز
فعل
adventureدر معرض مخاطره گذاشتن
adventureدستخوش حوادی کردن
adventureبا تهور مبادرت کردن
adventureدل بدریا زدن
adventureخود را بمخاطره انداختن
ترجمه آنلاین
ماجراجویی
مترادف
chance ، contingency ، emprise ، endangerment ، enterprise ، experience ، exploit ، feat ، happening ، hazard ، incident ، jeopardy ، occurrence ، peril ، scene ، speculation ، trip ، undertaking ، venture