باحجاب [مطالعات زنان] زنی که خود را با حجاب بپوشاند
واژههای مصوب فرهنگستان
حجاب دار، روبند زده، روگرفته، پوشیده، مستور، نهان، مبهم، در لفافه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیحجاب [جامعهشناسی] زنی که حجاب را از سر یا تن برداشته باشد
روباز، بی پناه، سرد، اشکار، پدیدار، درمعر نهاده [سینما] نور دیده - نور خورده - حلقه های فیلمبرداری شده - فیلم نگاتیف / نور دیدن فیلم نگاتیف [عمران و معماری] نمایان [کوه نوردی] بی حفاظ. ...
گیج، مبهم، مه دار، نا معلوم سایر معانی: مه آلود، گرفته، غبارآلود، (کمی) دودآلود (از fog روشن تر و خفیف تر است)، نامشخص، ناروشن، مه گرفته
غایب، پنهان، مخفی، پنهانی، مستور، مکنون سایر معانی: نهان، اسم مفعول فعل: hide، نهفته، پوشیده
اشاره، زیرکی، نفوذ، پیچ، تاب، دخول غیر مستقیم، رخنه یابی، خود جاکنی، دخول تدریجی سایر معانی: گوشه زنی، کنایه، موج
پنهان، نا پیدا، نهفته، پوشیده، مکنون، در حال کمون سایر معانی: بالقوه، موجود (ولی ناآشکار)، (بیماری و غیره) در کمون، (زیست شناسی) خفته، نهان، (روان شناسی) نهفته، ناخودآگاه [مهندسی گاز] نهانی ...
رمزی، سری، نهانی، اسرار امیز، پوشیده، مرموز، غیبی، از نظر پنهان کردن، مستتر کردن، مخفی کردن سایر معانی: نهان، نهفته، پنهان، مخفی، مستور، ویژه ی خواص، مکنون، ورای درک انسانی، اسرار آمیز، وابس ...
نبوتی، پیغمبری، مبنی بر پیشگویی سایر معانی: پیامبرانه، وابسته به پیامبر، نبوی، وابسته به پیشگویی، پیشگویانه، آینده نگرانه (prophetical هم می گویند)
بی کلاه، سر برهنه، بی پوشش، بی حفاظ، بی سقف
رسالتی، نبوتی، پیغمبری سایر معانی: پیامبرانه، وابسته به پیامبری و پیش بینی، پیش بینانه، از روی پیشگویی