شجاعت، دلیری، اهمیت، دلاوری، ارزش شخصی و اجتماعی، ارزش مادی سایر معانی: رشادت، بی باکی، تهور، دلاوری (انگلیس: valour)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تشجیع، تعیین ارزش سایر معانی: معتبرسازی، اثبات (رجوع شود به: validate)
(لاتین - مالیات و عوارض و غیره) برحسب ارزش، برحسب قیمت، ازروی بها، به نسبت قیمت، از روی قیمت، به نسبت قیمت [حقوق] بر حسب ارزش، بر مبنی ارزش، (مالیات) بر اساس ارزش
بهترین بخش شجاعت احتیاط است، آدم دلیر باید محتاط باشد
خیره سری، سر زندگی، شجاعت، دلیری، مردانگی، سلحشوری، جلوه سایر معانی: دلاوری، تهور، پر دلی، شهامت، کنداوری، جاه، شکوه، نما، جلال، شکوهمندی
بلند همت، جوانمرد سایر معانی: رادمرد، سلحشور، شهسوار، پر فتوت، عیار، chivalric : دلیرانه
سرانداز سایر معانی: نترس، بی باک، بی هراس، متهور، بی ترس، بی پروا
(خودمانی)، شجاعت مستی (دلاوری ناشی از خوردن مشروب الکلی)، شجاعت مستانه، جراتی که ازخوردن نوشابه اید
خود سری، خیره سری سایر معانی: بی ترسی، بی باکی
بازی، سرگرمی، شوخی، شکار، مسابقه، جانور شکاری، یک دور بازی، مسابقه های ورزشی، سرحال، تفریح کردن، دست انداختن سایر معانی: بازی ورزشی (مثل فوتبال)، جست و خیز، گیم، بازی در یک سری مسابقه، بخشی ...
خود سری سایر معانی: بی باکی، دلیری، بی پروایی، تهور
مرد، جوانمرد، مردانه، مردوار سایر معانی: مرد مانند، بزرگوار، مردآسا