جای خالی [گردشگری و جهانگردی] تختها یا اتاقهای اشغالنشده در اقامتگاه
واژههای مصوب فرهنگستان
جا، خالی بودن، جای خالی، محل، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی سایر معانی: اتاق خالی، پست خالی، تهی جا، تهی بودگی، تهیگی، (نادر) فراغت، بیکاری، vacantness محل خالی [شیمی] تهیجاً [برق و الکترونیک] ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفیدی سایر معانی: سادگی
بی پولی، تهیدستی
تنگ چشمی، خست، خسیسی
پوچی، چیز تهی، هیچی، فضای خالی، خلا، تهی گری سایر معانی: تهی بودگی، خالی بودن، تهیگی، پوکی، تهی مغزی، بی خردی، ابلهی، میان تهی بودگی، عاری بودن، فراغت
نقصی در شبکۀ بلور که با جابهجایی اتم از جایگاه شبکهایاش پدید میآید [فیزیک]