خیال پرور، خیال پرست سایر معانی: وابسته به آرمانشهر، آرمانشهری، آرمانی، آرمان گرایانه، واهی، خیال پردازانه، خواب و خیالی، خیالباف، رویا گرای، خیال گرای، ساکن جزیره aipotu، اهل اتویپی، خیالی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرمانشهرگرایی [جامعهشناسی] باور به امکان دستیابی به جامعهای مطلوب و آرمانی
واژههای مصوب فرهنگستان
خیال پرستی سایر معانی: رویاگرایی، آرمانشهرگرایی، utopism خیالبافی، تهیه طرح های غیر عملی برای اصلاحات
آرمانشهرگرا [جامعهشناسی] کسی که قائل به آرمانشهرگرایی است
خیالی، خیال اندیش، خواب مانند، رویایی، خواب الود سایر معانی: خیال انگیز، رویاآمیز، اهل خواب و خیال، خیال باف، خیال پرور، مهبم، گنگ، (چشم) خمار، ملایم و خوشایند
پر اوهام، دارای قوه تصور زیاد، پر انگاشت، پرپندار سایر معانی: پر تخیل، دارای قدرت خلاقه ی زیاد، خیال زای، خیال آفرین، ابتکاری، خیال انگیز، گمان آفرین، گمان زا، وابسته به نویابی و تخیل، تخیلی ...
نوعی سوسیالیسم مبتنی بر این باور که جامعۀ سوسیالیستی ازطریق صلحآمیز تحققپذیر است [جامعهشناسی]