صافی، کفگیر، پالونه سایر معانی: آبکش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اندیشه، دستگاه، اسباب، اختراع، شعار، شیوه سایر معانی: (هرچیز که تمهید و تدبیر و طرح شده باشد) نقشه، تدبیر، طرح، حقه، ترفند، شگرد، ابزار، (هنر و ادبیات) صنعت، فن، نقش تزیینی، نقش به همراه شعا ...
اسباب، جزء، ابزار، مکانیکی، الت کوچک سایر معانی: وسیله ی مکانیکی (معمولا کوچک)، ابزارچه، جزء اجزاء، انبر
انجام، اسباب، الت، ابزار، اجراء، افزار، اجراء کردن، ایفاء کردن، انجام دادن سایر معانی: وسیله، کاچار، آلت، ساز و برگ، انگاز، شوند، مانه، (انسان یا وسیله ی رسیدن به مقصود) اجراکننده، آماج رسان ...