در جریان روز، مطلع، باخبر سایر معانی: (فرانسه) در جریان، وارد به کار و آخرین روش ها، date to up : در جریان روز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معاصر، معاصر، هم دوره، هم زمان سایر معانی: (در مورد اشخاص و آثار) همزمان، همگاه، هم عصر، هم سن، امروزی، جدید، مدرن
هم زمان، همگاه، هموقت سایر معانی: رجوع شود به: synchronous، synchronous : همگاه [ریاضیات] همزمان
خود ارا، خود ارا، تر و تمیز، وفادار، قابل اعتماد، سرحال، شیک، از حرکت بازداشتن، دویدن سایر معانی: مخفف: (trigonometric(al، (انگلیس - قدیمی)، آراسته، درست، بی عیب، دقیق، مو به مو، (محلی - برا ...