جبر، سکون، قوه جبری، ناکاری سایر معانی: (فیزیک: تمایل ماده به حفظ وضع حرکتی خود یعنی ماده ی ساکن می خواهد ساکن بماند و ماده ی در حرکت می خواهد در همان جهت قبلی حرکت کند مگر آنکه تحت تاءثیر ن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی حسی سایر معانی: بیحسی
خاموشی، ارامش، سکوت، کم حرفی سایر معانی: کم حرفی، خاموشی، سکوت، ارامش