معنی

جبر، سکون، قوه جبری، ناکاری
سایر معانی: (فیزیک: تمایل ماده به حفظ وضع حرکتی خود یعنی ماده ی ساکن می خواهد ساکن بماند و ماده ی در حرکت می خواهد در همان جهت قبلی حرکت کند مگر آنکه تحت تاءثیر نیروی دیگری قرار گیرد) ماند، ماندگری، لختی، اینرسی، بی حالی، رخوت، سستی، لشی، کندکاری، ناجنبی، بی کنشی، دیر جنبی، فیزیک جبر
[شیمی] ( تمایل ماده به حفظ وضع حرکتی خود یعنی ماده ى ساکن می خواهد ساکن بماند و ماده ى در حرکت می خواهد در همان جهت قبلی حرکت کند مگر آنکه تحت تاiثیر نیروى دیگرى قرار گیرد ) ماند، ماندگرى، لختی، اینرسی
[عمران و معماری] اینرسی - ماند - لختی
[برق و الکترونیک] لختی
[زمین شناسی] اینرسی، لختی، جسمی که ساکن است تمایل به ادامه سکون دارد و جسمی که در حرکت است متحرک باقی می ماند مگر اینکه نیرویی از خارج بر آن وارد شود.
[ریاضیات] اینرسی (جبر)
[پلیمر] ماند
[آب و خاک] اینرسی

دیکشنری

اینرسی
اسم
inertia, calm, lull, repose, inactivity, quietسکون
algebra, inertia, inertia, force, violenceجبر
inertiaقوه جبری
inertiaناکاری

ترجمه آنلاین

اینرسی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.