پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسهخیریه سایر معانی: پی افکنی، بنیادگذاری، برپا سازی، موسسه، بنلاد، پای بست، کدواده، بن پار، (مجازی) مبنا، پای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجهیزات سرهمشده زیر روسازه واگن شامل زیرشاسی، بوژیها، چرخها، تجهیزات کششی، قلاب، شاهتیر، گهوارهها و تیرکها [ریلی]
واژههای مصوب فرهنگستان