نا محدود، بیکران سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز، لایتناهی، بی پایان [برق و الکترونیک] بدون مرز، بیکران، نامحدود [ریاضیات] بیکران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] تابع بیکران [ریاضیات] تابع بی کران [آمار] تابع بی کران
بازۀ بیکران [ریاضی] بازهای از اعداد حقیقی که یک مجموعۀ کراندار نباشد
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] خمینه ی بیکران
[ریاضیات] جواب بهینه ی بیکران
[ریاضیات] زیرمجموعه ی بی کران، بخش بی کران
[ریاضیات] حالت دوگان نامتناهی
[ریاضیات] با دامنه ی نامحدود نوسان کردن، دارای نوسان نامحدود بودن
جهانی، سراسری، کروی سایر معانی: گرد، توپ مانند [کامپیوتر] همگانی، سراسری، کلی - (1) اصطلاح کلی به معنای قلمرو بسیار گسترده بر خلاف محلی . ( 2) مربوط به متغیری که نام آن به وسیله ی برنامه ی ا ...
بی پایان، نا محدود، بی حد، محدود نشدنی سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز
بى پایانى، بیحسابى، بزرگى بى اندازه
وسیع، بسیار خوب، پهناور، عظیم، عالی، ممتاز، گزاف، عظیم الجثه، کلان، بی اندازه، بیکران سایر معانی: بسیار بزرگ، سترگ، نهمار، سهمگین، گت، تنومند، (در اصل) بی حد و حصر، بی نهایت، بی پایان [ریاضی ...