بی اجازه، غیرمجاز [حقوق] فضولی، بی اجازه، غیر مجاز [ریاضیات] غیر مجاز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(ارتش) غایب بدون مجوز، غایب غیر موجه (awol هم می گویند)
ساق چکمه، مشروب قاچاق، معامله قاچاقی انجام دادن سایر معانی: (ساختن یا حمل یا فروش هر چیز به طور غیرقانونی به ویژه مشروبات الکلی) گریزه، قاچاق، غیرقانونی، ممنوعه، بدنه ی چکمه، استوانه ی چکمه ...
غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع سایر معانی: غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام [کامپیوتر] غیر مجاز [حقوق] غیر قانونی، خلاف قانون، نامشروع
حرامزاده، غیر مشروع، ناروا سایر معانی: (فرزند) نامشروع، غیرمستدل، ناوارد، غلط، ناموجه، نامعقول، غیرقانونی، نامجاز، قدغن [حقوق] ناشروع، ناحق، حرامزاده