یکدلی، هم رایی، اتفاق آرا هم اوازی سایر معانی: اتفاق ارا هم اوازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اصلاح کردن، توافق، پیمان، سازش، موافقت، مصالحه، اشتی دادن، دلخواه، طیب خاطر، قرار، پیمان غیر رسمی بینالمللی، متفق بودن، نهاد، هم اهنگی، وفق دادن، تصفیه کردن، جور درامدن، جور کردن، اشتی دادن، ...
توافق، پیمان، موافقت، قرار، مطابقت، مقاوله نامه، یکجوری، سر یکی کردن سایر معانی: همدلی، سازش، سازگاری، هماهنگی، همگامی، همسازی، (در مورد ملت ها و غیره) روابط حسنه، رابطه ی دوستانه، همزیستی ( ...
اجماع، وفاق، توافق عام، رضایت و موافقت عمومی سایر معانی: همرایی، (فقه) اجماع، توافق (آرای عمومی)، اتفاق نظر همگان، همزبانی، عقیده ی اکثریت قریب به اتفاق [صنعت] توافق عام، عامه پسند، وفاق، اج ...
برابری، یگانگی، وحدت، یکتایی، یکی بودن سایر معانی: وحدانیت، همدلی، همزبانی، اتفاق، تشریک مساعی، همانندی، تشابه، یک دیسی [ریاضیات] وحدانیت، یگانگی