لیست واژه‌ها

tyro

مبتدی، کاراموز، تازه کار، نوچه، نو اموز سایر معانی: خامدست

دیکشنری انگلیسی به فارسی

tyrone

اسم خاص مذکر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

butyrometer

چربی‌سنج شیر [علوم و فنّاوری غذا] وسیله‌ای برای اندازه‌گیری میزان چربی شیر|||متـ . چربی‌سنج

واژه‌های مصوب فرهنگستان

butyrometer

الت سنجش چربى شیر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

electyronic numerical integrator

[برق و الکترونیک] انتگرال گیر عددی الکترونیکی ( آنیاک ) نمونه ای ابتدایی از رایانه های رقمی که در سال 1946 و در دانشگاه پنیلونیا به منظور محاسبه ی مسیر پرتاب گلوله های توپ طراحی و ساخته شد . ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

high tyrosine protein

[نساجی] پروتئین با تیروزین زیاد

دیکشنری انگلیسی به فارسی

martyrology

فهرست نام شهدا، شهید نامه، زندگی نامه ی شهدا (به ویژه شهدای مسیحی)، تذکره ی شهدا، تذکره شهدا، تاری  شهدا، تاری  شهدای مسیحی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

styroflex

[نساجی] لیف مصنوعی استایروفلکی ( پلی استایرن )

دیکشنری انگلیسی به فارسی

tiro or tyro

نوچه، نواموز، تازه کار، مبتدی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

apprentice

شاگرد، کاراموز، خلیفه، شاگردی کردن سایر معانی: نوآموز، تازه کار، به شاگردی پذیرفتن، (در گذشته - نجاری و بنایی و غیره) شاگردی که قانونا موظف بود در مقابل خوراک و آموزش برای استاد خود رایگان ک ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

fledgling

جوجه تازه پر و بال دراورده سایر معانی: (جوان کم تجربه) نورسته، تازه کار، ناشی (انگلیس: fledgeling)، جوجه، نوپر، نوبال، تازه پر درآورده، نوچه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

neophyte

مبتدی، کاراموز، نوچه، جدید الایمان سایر معانی: نو کیش

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید