محرک، متحرک، سیار، سایر سایر معانی: در حال حرکت، گردان، جنبنده، گردنده، احساس انگیز، متاثر کننده، ترحم انگیز، سوزناک، وابسته به وسیله ی نقلیه ی در حال حرکت، جنبان، به حرکت آور، جنب زا، گردان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سودایی، شهوانی، احساساتی، اتشی مزاج سایر معانی: پر احساسات، پرشور، پرسهش، پرسترسا، پر حرارت، پر اشتیاق، شهوتی، پر شهوت، زود خشم، آتشی، غیظی
[ریاضیات] تهییج شده
(امریکا - خودمانی) هشیار، وارد، (خودمانی) دارای حواس جمع یا مشاعر خوب، دارای هوش و حواس درست