موج، خیزاب، خیز، فر موی سر، دست تکان دادن، موجی بودن، موج زدن، تشکیل موج دادن سایر معانی: خیزه، آبخیز، فر، جعد، تاب گیسو، چین و شکن، پیچ و تاب، حرکت، تکان، جنب، جنباندن، نوسان، اهتزاز، نوسان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشت اندامگان مورد آزمایش در مجموعهای از محیطهای آبگوشتی که غلظت پادزیست در آن کاهش یافته باشد [زیستشناسی - میکربشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی تایر بادی که برای نگهداشت هوا به تویی نیاز ندارد [قطعات و اجزای خودرو]
نوعی تایر بادی که برای نگهداشت هوا به تویی نیاز ندارد [مهندسی بسپار - تایر]
نوعی تلسکوپ سمتالرأسی که آینۀ اصلی آن جیوۀ مایع درحالدوران است و در آن برای دنبال کردن و تصویر برداشتن از یک ستاره، مکان صفحۀ تصویربرداری را جابهجا میکنند [نجوم ...
محفظهای استوانهای در درون تایر بادی برای نگهداشت هوا [مهندسی بسپار - تایر]
نوعی خوردگی موضعی که در آن یک برآمدگی زگیلمانند بر روی سطح ایجاد میشود [خوردگی]
نوعی دیگ بخار که در آن هوای بسیار داغ از داخل لولههایی میگذرد و باعث جوشیدن و بخار شدن آب میشود [حملونقل دریایی]
لامپی الکترونی که طولِموجهایی در گسترۀ ریزموج گسیل میکند [فیزیک]
لوله باریکی که در بیرون بدنه اسپرسوساز برای بخار دادن شیر تعبیه شده است [علوم و فنّاوری غذا - قهوهپژوهی]
برداشتن همه یا بخشی از لولههای رحم از طریق جراحی [علوم پایۀ پزشکی]
برداشتن همه یا بخشی از لولههای رحم از طریق جراحی [علوم سلامت]