دادههای بریده [آمار] دادههایی که مقدارهای بزرگتر (بریدهشده از راست) یا کوچکتر (بریدهشده از چپ) از مقداری ثابت، از آنها حذف شده یا اصلا مشاهده نشده است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] سهموی بریده بازتابنده رادار سهموی که بخشی از بالا و پایین آن بریده شده است تا باریکه رادار در صفحه عمودی پهن تر شود.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] خاک فرورفته
[زمین شناسی] سیخک های قطع شده - صخره هایی مثلثی شکل که بر اثر بریده شدن خشکی نفوذی به داخل دره یخزاری آلپی توسط فرسایش به وجود می آید.
کوچک، ناخن شست، هر چیزی که ب اندازه ناخن باشد سایر معانی: به اندازه ی ناخن شست، مختصر، کوتهوار [کامپیوتر] ناخن شستی، کوچک تصویری کوچک از فایل گرافیکی که به منظور کمک در شناسایی آن نمایش داده ...