کامیون، واگن روباز، مبادله، بارکش، معامله خردهریز، چرخ باربری، معامله کردن سایر معانی: (انگلیس) واگن باری، واگن بی سقف، (با کامیون) حمل کردن، باربری کردن، ماشین باری، (در اصل) چرخک (به ویژه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] مسیر صعودی کامیون
[عمران و معماری] جرثقیل کامیونی
مزرعه ی صیفی کاری، کشتگاه میوه و سبزیجات
[عمران و معماری] سربار کامیون
[سینما] نمای تعقیبی
ترایلر کامیون، ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود [عمران و معماری] تریلی
مبادله، مبادله جنسی، بارکشی با کامیون سایر معانی: حمل با کامیون، باربری، معامله
(با کامیون) باربری، حمل و نقل، ترابری [سینما] تراکینگ
چرخ، با چرخ کوچک مخصوص غلتاندن، چاپلوسی کردن سایر معانی: (در اصل) چرخ کوچک یا بلبرینگ، چرخک، چرخه، (مخفف: truckle bed) تختخواب چرخدار، با چر کوچک مخصوص غلتاندن
رجوع شود به: trundle bed، bed trundle : تختواب کوتاهی که زیر تختواب دیگرقرار گیرد
شخصی که مامور خرید وفروش میان سر پوستان است