قایق رانی سایر معانی: قایق سواری، پاروزنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماهی گیر، کرجی ماهیگیری، صیاد ماهی سایر معانی: صیاد (ماهی)، کشتی (یا قایق) ماهی گیری [نفت] متخصص مانده گیری
گوش پوش، پس زدن دهنه اسب، گوشک، دیرک، قالب زدن، هر عضو جلو امده چیزی، تیر، اویزه، کودن، ادم کله خر، بزور کشیدن، کشیدن و بردن، گنجانیدن سایر معانی: (چیز سنگین را) کشان کشان بردن، دنبال خود کش ...
تور ماهیگیری بزرگی به شکل قیف که از دو طرف به تختههایی متصل و معمولا به دنبال شناور در بستر دریا کشیده میشود [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی شناور ماهیگیری که با استفاده از گوفه صید میکند [حملونقل دریایی]