(گشت نظامی) جلو دار، سرباز پیشگام، سرباز پیشگام سر کرده، پیشگام
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی معنی، بیهوده، بی جا سایر معانی: بی فایده، بی نتیجه، احمقانه
سمی، زهردار، سم دار سایر معانی: دارای سم، زهرین، زهر آگین، زهر آلود، (مجازی) مسموم کننده، زهرآمیز، زیانبار، مخرب
متضاد، متقارن، متقابل، قطبی، وابسته به قطب شمال و جنوب سایر معانی: وابسته به قطب شمال یا جنوب، شمالگانی، جنوبگانی، سرالی، (نهاد یا جهت و غیره) متضاد، (کاملا) مخالف، اساسی، مرکزی، محوری، کیان ...
مقیاس زمان قطبایی [زمینشناسی] نوعی مقیاس زمانی مبتنی بر وارونگیهای قطبایی دورهای در میدان مغناطیسی زمین
واژههای مصوب فرهنگستان
مقیاس زمان قطبایی [ژئوفیزیک] نوعی مقیاس زمانی مبتنی بر وارونگیهای قطبایی دورهای در میدان مغناطیسی زمین
اهل جدل، جدلی سایر معانی: جر و بحث، جدل، پادستهش، مجادله، ستیز، ستیهش، اهل جر و بحث، مجادله گرای، جدل دوست، ستیز دوست، دعوایی، ستیهشی، بحث انگیز (polemical هم می گویند)، بحک، بحک وجدل ...
[عمران و معماری] اتومبیل پلیس
رنگارنگ، چند رنگ، بسیار رنگ سایر معانی: (دارای رنگ های گوناگون یا متغیر) چند فام، چند رنگه [نساجی] چند رنگی
بسیاررنگ، رنگارنگ
سر عصا، جسم گلوله مانند، قاش زین، قرپوس زین، قبه شمشیر، گلوله، محکم زدن سایر معانی: (زین اسب) قاچ، (در انتهای دسته ی شمشیر و دشنه) قبه
مسکین، نا سازگار، فرومایه، پست، غریب، بی پول، محتاج، فقیر، بی چاره، فرومانده، نا مرغوب، بی نوا، معدود، ناچیز، دون، لات، مستمند، ضعیف الحال سایر معانی: تنگدست، تهیدست، بی چیز، نیازمند، بی بضا ...