(به ویژه حشرات - صدای خشنی که در اثر بهم مالیدن یا به هم زدن بال ها یا پاها ایجاد می شود) وزوز کردن، زنگیدن، زنجره وار صدا کردن، جیرجیر کردن، جیر جیر یا خش خش کردن، صدا دراوردن، تولید صدای گ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صدای گوشخراش سایر معانی: صدای گوشخراش [زمین شناسی] تولید صدا. صدا دادن با مالش دو عضو به یکدیگر
صلح جو، بی نزاع
قشو، بدن خراش، برس یا ماهوت پاکن مخصوص بدن سایر معانی: (یونان و روم باستان - کاردک فلزی یا استخوانی که در حمام با آن پوست بدن را می سابیدند) بدن ساب، سابان، یکرشته تزئینات موجی ساختمان ...
زبْرمو [زیستشناسی - علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای متراکم و زبر و خمیده و غالبا تخت با قاعدهای غدهمانند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
خط دار، شیار دار، دارای موهای زبر، دارای کرک و ابریشم های راست سایر معانی: (گیاه شناسی) خارچه دار، سخت موی دار، دارای مویچه های شق و سفت (مانند برخی برگ ها)
ضربت، ضرب، ضربه، اصابت، برخورد، اعتصاب، بخاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن، زدن، ضرب زدن، ضربت زدن، ضربه زدن، خوردن، خطور کردن، اعتصاب کردن، خوردن به سایر معانی: کوفتن، کوبیدن، وارد آوردن، زدن و ...
اشتباهی عمل کردن، بیجا حرف زدن، غلطی گفتن (یا کردن)
رل بازی کردن، تو بازی رفتن، (مصنوعی) رفتار کردن، بازی درآوردن
هاج و واج کردن، شگفت زده کردن
[زمین شناسی] گسل امتدادی - گسلی است که امتداد آن موازی یا تقریبا موازی امتداد لایه بندی است
جرقه زدن یا ایجاد کردن، مشتعل کردن