[برق و الکترونیک] شار به دام افتاده شار مغناطیسی که با حلقه ابر رسانای بسته مرتبط می شود.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] مد به دام افتاده شکلی از انتشار که در آن انرژی تابیده در تروسفر تقریباً به طور کامل داخل مسیر هدایت مشخص می شود.
تله انداز، صیاد، دام گذار، کسی که حیوانات را (به ویژه برای پوستشان) به تله می اندازد، دام نه، متصدی روزنامه ها، تله اندازخز گیر
بدام انداختن، در تله اندازی، تله گذاری، تجملات و تزئینات، بدام اندازی سایر معانی: تله گذاری، در تله اندازی [کامپیوتر] غلط یابی، تله انداختن - تله گذاری تشخیص و پاسسخگویی به حوادثی که به طور ...
رجوع شود به: cistercian، عضو فرقه ای از راهبان مرتا اهل سکوت
رجوع شود به: trap
(قدیمی) زمان گذشته و اسم مفعول: trap1
سوزن دوزی و طرح دوزی برجسته (روی مبل و غیره)
بند بازی، طناب بند بازی، ذوذنقه
بند باز، اکروبات
[زمین شناسی] تیرکهای آشغالگیر، میله های آشغالگیر
خرده ی با اب