بطور مانع، با قصد فراهم کردن مانع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرفته [زبانشناسی] در آواشناسی و واجشناسی، مشخصۀ آوایی که تولید آن با نوعی گرفتگی در مسیر جریان هوا همراه است|||متـ . نارسا non-sonorant ...
واژههای مصوب فرهنگستان
فضول سایر معانی: obtrusive مزاحم
مزاحم، فضول سایر معانی: تحمیل گر، سر بار، سر خر، خود نما، خود نمایانه، جلف
[ریاضیات] مثلث منفرجه الزوایا
[زمین شناسی] نیمساز منفرجه نیمساز زاویه منفرجه میان محورهای نوری یک بلور دو محوره.
ردیاب اقیانوسی [اقیانوسشناسی] جسمی خارجی که بهطور طبیعی یا مصنوعی در اقیانوس رها میشود و از طریق اندازهگیری توزیع مکانی آن در آینده، میتوان حرکت آبه ...
[زمین شناسی] گستره ساختار داده ای چهارگانه در فضای سه بعدی .
دُشپروردگی چشمیـ حلقی [علوم پایۀ پزشکی] بیماری وراثتی نادری که در آن ماهیچههای حنجره و ماهیچههای بیرونی چشم ضعیف میشوند ...
[شیمی] الکترون منفرد
سنجش برحسب میل سایر معانی: مسافت پیمایی
[علوم دامی] چرخه فحلی