از هم گذشتن، در هم نفوذ کردن، نفوذ کردن در سایر معانی: (کاملا در چیزی نشت یا نفوذ کردن) در آغشتن، (کاملا) فرا گرفتن، فزون نشت کردن، متقابلا نفوذ کردن، درهم نشت کردن، در هم خلیدن، داخل هم شدن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] متداخل، در هم رفته
[آمار] نمونه های نافذ بر هم
[عمران و معماری] ورودی تقاطع
[عمران و معماری] سفر بین المللی
[خاک شناسی] میان لایه بندی
[زمین شناسی] بین چینه ای
(میان دو مدار سرطان و جدی) بین المدارین، میان گشتگاهی، میان پرگاره(ای)، واقع بین دو منطقه گرمسیری
منطقۀ همگرایی درونحارهای [علوم جَوّ] منطقهای باریک که در آن بادهای بسامان دو نیمکره همگرا میشوند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[آب و خاک] منطقه همگرائی بین مداری
سفر بینحوزهای [حملونقل درونشهری - جادهای] سفری که مبدأ و مقصد آن در دو حوزۀ مختلف باشد
خدمات هدایت تماس برونمرکز [مهندسی مخابرات] خدماتی که به مشترک خدمات خاص مرکز تلفن امکان میدهد تا بدون هدایت تماسهای درونمرکز، تنها تماسهای ورودی از سوی مشترکان ...