زهر مانند، زهرسان، زهرگونه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زهر، سم، شرنگ، مشوب کردن، زهر الود، پر کردن، تلخ کردن، زهرالود کردن، مسموم کردن، چیز خور کردن، مسموم شدن سایر معانی: (مجازی) هر چیز مضر، زهر دادن، دچار مسمومیت کردن یا شدن، زهر ریختن در (چیز ...