دستخوش امواج، پرت کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منجنیق، سنگ انداز، منجنیقانداختن، بامنجنیق پرت کردن سایر معانی: (با منجنیق یا پرتابگر) جهاندن، افکندن، پراندن، پرتاب شدن یا کردن، بزاندن، (جنگ افزار قدیمی) منجنیق، کشکنجیر (فلاخن بزرگی که با ...