معنی

منجنیق، سنگ انداز، منجنیقانداختن، بامنجنیق پرت کردن
سایر معانی: (با منجنیق یا پرتابگر) جهاندن، افکندن، پراندن، پرتاب شدن یا کردن، بزاندن، (جنگ افزار قدیمی) منجنیق، کشکنجیر (فلاخن بزرگی که با آن سنگ و آتش به سوی دشمن پرتاب می کردند)، (انگلیس) فلاخن، تیر و کمان (بچه ها)، (اسبابی که هواپیما یا موشک و غیره را از عرشه ی کشتی هواپیمابر به جلو و بالا می جهاند) پرتابگر، دستگاهی که در صورت لزوم خلبان را از هواپیمای جنگی به بیرون می افکند تا با چتر نجات فرود آید، هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکار میرود

دیکشنری

منجنیق
اسم
catapult, arbalestمنجنیق
catapultسنگ انداز
فعل
catapultمنجنیقانداختن
catapultبامنجنیق پرت کردن

ترجمه آنلاین

منجنیق

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.