کند همجنس با همجنس پرواز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
birds of a feather | fly togetherکبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز
دور هم جمع کردن، به توافق رساندن، آشتی دادن
جلسه را آغاز کردن، اعلام شروع جلسه را کردن، فراخواندن، فراخوان کردن، (برای گردهمایی) دعوت کردن
(انگلیس) پول روی هم گذاشتن، دنگی دادن
1- جمع آوری کردن، گرد آوردن، انباشتن 2- تجمع کردن، گردهم آمدن 3- (عامیانه) توافق کردن، 1- دور هم جمع شدن، گرد آمدن 2- توافق کردن
1- به هم خوردن (رنگ یا لباس) 2- (پسر و دختر) فقط با هم بیرون رفتن
1- برهم کوفتن، به هم کوبیدن، موجب تصادم دو چیز شدن 2- به هم خوردن، به هم کوفته شدن
[کوه نوردی] صعودِ هم زمان
با هم مثل خوک زندگی کردن، در کثافت زیست کردن
[نساجی] مهره شدن الیاف روی نخ
مشورت کردن، هم اندیشی کردن