ستبر، پیلی، پیل مانند، پیلسان، کلان، بد هیکل سایر معانی: وابسته به فیل، فیلی، پیل پیکر، غول پیکر، عظیم الجثه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] بالابر
[نساجی] حصیری بالا رونه خاردار ( ماشین عدل شکن )
[عمران و معماری] لودر با تسمه نقاله
[برق و الکترونیک] روشنایی اضطراری
خوردن هیجانی [روانشناسی] خوردن با هدف سرکوب کردن یا تسکین احساسات منفی از قبیل اضطراب و خشم و دلهره و اندوه
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] مسأله ی تهی بودن
موادیکه مقررات تازه در برداشته باشد
مادۀ پوشینهایکننده [علوم و فنّاوری غذا] ترکیبات خوراکی مانند ژلاتین و صمغهای گیاهی که برای پوشش دادن یا پوشینهدار کردن ترکیبات غذایی خاص استفاده میشوند|||متـ . ...
[زمین شناسی] روکش کردن، 2- با پوسته یا قشری پوشاندن، 3- به شکل پوسته در آوردن،پوسته پوسته کردن
[نساجی] آزمایش مصرف نهایی
[نساجی] چاپ غلتکی حکاکی شده