بزدلی، جبن، ترسویی، کمرویی، حجب سایر معانی: timidness حجب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترسویی، کمرویی
ارعاب سایر معانی: ارعاب
intimidation, n•تهدید، بیم انگیزی، هراس انگیزی، بیم گستری
ترساندن، وحشت زده شدن سایر معانی: مملو از هراس و انزجار کردن، (از نظر انتقادی) تحت تاثیر قرار دادن، پریشان کردن، به رقت آوردن
محجوبیت سایر معانی: کمرویی، ترسویی
چماق یا شلاق چرمی، با چماق یا شلاق زدن سایر معانی: ظرف آبجو خوری (که از چرم است)، رجوع شود به: black flag، چماق پوشیده از چرم، (امریکا - گیاه شناسی) نره علف (quercus marilandica)، (قمار یا و ...
نامردی
ترساندن، رام کردن، بی جرات کردن سایر معانی: مرعوب کردن، دچار دلهره کردن، بیمناک کردن، مایوس کردن، نومید کردن، دلسرد کردن
تضعیف روحیه سایر معانی: تضعیف روحیه
عدم اعتماد به نفس، کمرویی، ترس بیم از خود سایر معانی: ناخوداستواری
محجوب، دارای عدم اتکاء بنفس سایر معانی: فاقد اعتماد به نفس، ناخوداستوار، کم رو، سربه زیر، خجالتی