نوبت، چنبری، مدور، دایره وار، گرد، گردی، مهره مانند، بی خرده، بیخرده کردن، کامل کردن، دور زدن، گرد کردن سایر معانی: گوی سان، کروی، دایره مانند، پرهونسان، استوانه ای شکل، قوسدار، منحنی، چمچاچ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیجان انگیز، شور انگیز، انگیزگر، (کاسبی و غیره) پر رونق، گرفته، گرم، چشمگیر، فوق العاده، ناروال، شهوت انگیز
نوار لاستیکی، نوارکش، کش
نشخوار، اندیشناکی سایر معانی: نشخوار، اندیشناکی
نشانه، ایین دینی، سوگند ملایم، رسم دینی سایر معانی: (هر یک از مراسمی که حضرت عیسی مقرر کرده است مانند مراسم غسل تعمید یا ازدواج یا فوت و غیره - کاتولیک ها و ارتدکس ها هفت رسم و پروتستان ها د ...
موهن بمقدسات، مربوط به بیحرمتی به شعائر مذبی سایر معانی: وابسته به حرمت شکنی یا تجاوز به مقدسات، مربوط به بیحرمتی به شعائر مذهبی
تقدس، پاکدامنی، قدوسیت
فراست، زیرکی، ذکاوت، هوش، ژرفی، دانایی، هوشمندی سایر معانی: عقل، خرد، فرزانگی
عینیت سایر معانی: همانی، همان بودن، یکجوری، همانندی، مطابقت، یکسانی، یک نواختی [ریاضیات] تشابه، یکسانی، همسانی
امیدوار، خونین، خون اشام، قرمز، خونی، دموی سایر معانی: همراه با کشتار و خونریزی، خون گرفته
برنگ خون، خونی، خوش طبع، خوش مشرب، سرخ، دموی سایر معانی: (به ویژه رنگ چهره) سرخ رنگ، سرخ و سفید، گل انداخته، سرخ چرده، (علوم قرون وسطی) دموی، مزاج دموی (در برابر: مزاج صفرایی bilious و مزاج ...
خوش طبعی، قرابت نسبی، دموی بودن، هم خونی سایر معانی: برنگ خون